گاهی اوقات فکر می کنم به دست نیاوردن می تواند برایم مفیدتر باشد.از خیل لذت های مادی گرفته تا عشق و سایر چیزهای جدی تر.این نرسیدن ها هنوز به آدم انگیزه ادامه کار می دهد. یکی از چیزهای خیلی ساده که قبلا لذت بخش بود و الان نه، سفر کردن با مترو از این سر شهر به آن سر شهر بود.این کار این روزها اینقدر دچار تکرار شده که دیگر نمی توان از آن لذتی برد.قبلا از اینکه خیره شوم به آدم های متفاوت و دست فروش های مترو لذت می بردم.انگار می خواستم چیزی را کشف کنم یا به جواب سوالی برسم.حتی خواندن کتاب هم در مترو لذت بخش بود.ولی حالا همش در مترو می خوابم.گاهی هم آنقدر این خواب سنگین می شود که چند ایستگاه را رد می کنم و مجبورم دوباره خط عوض کنم.



مشخصات

آخرین جستجو ها